Wednesday, November 4, 2009
Saturday, October 31, 2009
صعود تاریخی نوجوانان ایران به مرحله حذفی جام جهانی فوتبال
Saturday, October 17, 2009
Friday, October 16, 2009
بچهای در روسیه به دنیا آمده است که آیات قرآن روی بدنش حک میشود .
Monday, October 12, 2009
Saturday, October 10, 2009
آخرین گفتگو با بهنود
نویسنده: صبا واصفی
این مصاحبه وقتی انجام شد که بهنود هنوز زنده بود. هیچ وقت فکر نمی کردم نوشتن فعل «بود» این قدر تلخی به جانم بریزد. بهنود از پشت تلفن گفت: «آدم به امید زنده است»... کاش وقتی شما این مصاحبه را می خوانید بهنود هنوز زنده «باشد». کاش رنگ سرخ آسمان بامدادی، آخرین رنگ چشمهایش نباشد؛ کاش آسمان آبی بعد از طلوع را ببیند...
اگر بخواهی نقاشی بکشی از چه رنگی استفاده می کنی؟
آبی
چرا آبی؟
به خاطر آسمون. خیلی وقته که آرزو دارم از بیرون زندان ببینمش.
چند بار تا حالا برایت حکم صادر شده ؟
تا الان سه بار رفتم پای چوبه که رییس قوه قضاییه به من وقت داده. چهار پنج بار هم دو سه روز مانده به اجرای حکم به من وقت دادند. شب اجرای حکم را در کجا می گذرانی؟
در یک سویت تنها دور از همه. اون جا تا صبح هزار بار مرگ رو جلوی چشم هایت می بینی. همه کسانی که آن جا می روند فقط آرزو می کنند که خدا رحمی به دل شاکی بیندازد و رضایت بدهد. در مسیری که از سلول تا جایگاه اجرای حکم طی کردی به چه کسی یا چه چیزی فکر می کردی؟
بار اول اصلا باورم نمی شد قرار است بمیرم. وقتی سوار اتوبوس شدم که از اینجا به اوین بروم تازه فهمیدم قرار است چه بلایی سرم بیاید. فهمیدم یه کاری کردم که آخرش جدی جدی مرگ است. آن جا فقط به این فکر می کردم که ای کاش خدا یه رحمی در دل شاکی بیندازد و من را ببخشد. فکر می کردم کاش یه لحظه، فقط یه لحظه خودشان را جای من می گذاشتند. اگر احسان جای من بود چه در خواستی داشتند؟ فکر می کردم کاش مادر احسان برای من مادری کند! خودت تلاش کردی از شاکی رضایت بگیری؟
بله. برایشان چندین بار نامه نوشتم از آن ها خواستم به خاطر امام حسین، به خاطر خدا رحم به جوانی ام کنند. قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما آن موقع من بچه بودم اصلا فکرش را هم نمی کردم کار به این جا برسد. از همین جا به آن ها التماس می کنم به خاطر روح احسان به من یه فرصت دوباره، یه زندگی دوباره بدهند.
شب هایی که در سوئیت تنها بودی و منتظر رسیدن زمان اجرای حکم دوست داشتی چه کسی کنارت بود؟
مادرم. مادرم که سال هاست ندیدمش. وقتی 12 ساله بودم بیماری دیابت گرفت. بعد از دو سال نابینا شد و مرد. نه فقط شب های اجرای حکم، هر شب این آرزو را دارم. دلم می خواهد خدا یه رحمی به دل شاکی بیندازد تا من یه بار دیگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.
اگر آزاد شوی اولین جایی که بروی کجاست؟
نذر کردم اول بروم جمکران بعد هم سر خاک مادرم.
هنوز امیدواری که شاکی رضایت بدهد؟
نمی شود که آدم امید نداشته باشد. همه آدم ها به امید زنده اند. نا امیدی بزرگ ترین گناه است. تا الان سه بار مرگ را با چشم هایم دیده ام. در این یک سالی که بارها رفتم پای چوبه و برگشتم فقط توکلم به خدا بوده و بس!
این بار چه زمانی قرار است حکمت اجرا شود؟
یکشنبه 19 مهر بعد از نماز صبح. دوست داری این بار هم اجرای حکمت به تعویق بیفتد؟
نه. نه. واقعا دیگه نمی خواهم به تعویق بیفتد. ولی می خواهم که مارد احسان برایم مادری کند. می دانم که عزیزشان را از دست دادند، می دانم درد بزرگی است ولی دلم می خواهد یک کمی فکر کنند من اصلا قصد قبلی نداشتم. خدا هم خودش می داند من رفته بودم یک نفر را آشتی بدهم. احسانم هم که فوت کرد توی این دعوا هیچ کاره بود. من و احسان هیچ کاره بودیم. رفته بودیم دو نفر را آشتی بدهیم. به مادرم توهین کرد کار به این جا رسید.
تا حالا با خانواده شاکی برخورد داشتی؟
بله. یک بار در دادگاه یک بار هم سری اول که رفتم پای چوبه. آن جا اتاقکی است که در آن نماز صبح می خوانند. بعد متهم را می برند پای چوبه. بعد از نماز به آن ها التماس کردم من را ببخشند. مادرش چیزی نگفت. فقط گریه می کرد ولی برادرش گفت برادر جوانم را کشتی. من واقعا جانی نیستم یک اتفاق ساده، بدون هیچ قصد قبلی کار من را به این جا کشید.
فکر می کنی سزاوار قصاص هستی؟
حکمی که برایم صادر شده را قبول ندارم. نه این که قصاص را قبول نداشته باشم ولی من مقصر اصلی نیستم.خدا خودش می داند من اصلا چاقو نداشتم. من با شیشه ضربه زدم و پزشکی قانونی گفته احسان با ضربه چاقو فوت کرده است. وقتی به قاضی ام آقای کوه کمری گفتم مقتول با ضربه چاقو مرده است نه شیشه، گفت: فرقی ندارد بالاخره زدی، با شیشه زدی انگار با چاقو زدی. اگر این واقعا عدالت است باشد من حرفی ندارم. روی حکم من مراجع تقلید فتوا دادند که من ملزم به پرداخت دیه هستم نه اجرای قصاص. نامه برای مراجع قضایی و آقای رییس جمهور نوشتم ولی .... بازم توکلم به خداست. اگر قسمتم باشد که بمیرم می میرم.
دوستانی داشتی که حکمشان اجرا شود؟
بله . بار اول که پای چوبه رفتیم 5 نفر بودیم . 4 نفر را جلوی چشمانم بالا کشیدند. سری دوم 11 نفر بودیم. 8 نفر را بالا کشیدند. بار آخر 7 نفر بودیم 2 نفر را بالا کشیدند.
اگر ولی دم را ببینی از او چه درخواستی می کنی؟
التماس می کنم تمنا می کنم به خاطر روح احسان از من بگذرد. به خاطر علی اکبر، به خاطر امام حسین من را عفو کنند. من از 17 سالگی در زندان بودم. از بچگی مادر نداشتم. بدبختی زیاد کشیدم. از 17 سالگی تا الان 4 سال و نیم عمرم را در زندان پیش یک مشت خلاف کار گذراندم. به خدا به اندازه تمام عمر یک آدم من تنبیه شدم. از خدا می خواهم دشمن آدم هم گرفتار چنین جایی نشود. از ولی دم می خواهم با خودش فکر کند اگر جریان برعکس بود دلش به چی رضایت می داد، همان کار را بکند. دلم خواهد از ته دل به آن ها بگم تا آخر عمر بردگی می کنم.. می دانم در خواست بزرگی است، چیز زیادی از آن ها می خواهم، می دانم گذشت کردن در چنین حالی خیلی سخت است اما این جا هر کسی قصاص کرده پشیمان شده است. اگر هر کدام از شاکی ها فقط یک هفته در زندان زندگی کنند نه تنها خودشان رضایت می دهند بلکه از همه شاکی ها رضایت می گیرند.
سری دوم یک متهم را با من بدن پای چوبه بعد از مدتی شنیدم همسرش ناراحتی اعصاب گرفته. مادرش هم فلج شده است در به در دنبال خانواده متهم می گشتند از آن ها حلالیت بگیرند. یک متهم دیگر هم بود که بعد از این که زیر چار پایه اش زدند خانواده اش گفتند می خواهیم رضایت بدهیم که قاضی گفت این رضایت را باید 5 دقیقه پیش می دادید.
فکر می کنی اگر پدر تو جای پدر احسان بود رضایت می داد؟
پدرم اذیت می کرد اما مطمئنم رضایت می داد. هر کسی یک لحظه دلش را جای دل متهم بگذاره و احساس کند به او چه می گذرد رضایت می دهد. من 20 ساله ام. باور نمی کنید! گفتنش ساده است ولی وحشتناک است 20 نفر جلوی چشم هایت جان بکنند. هیچ کس نمی تواند خودش را جای من بگذارد و تصور کند چه قدر سخت است. لحظه ای که می بینی هم بندی هایت به دست و پای ولی دم می افتند و فایده ای هم ندارد. بهنود امیدوارم تا هفته دیگر چنین روزی خانواده ات حضور تو را در خانه جشن بگیرند.
من که دست هایم بالاست. هر چی او بخواهد. رضایم به رضایش.
hammihannews
Friday, October 9, 2009
مصطفی گرگين زاده آهنگساز و موسیقیدان در تهران درگذشت
Monday, August 10, 2009
دعوتنامه عضويت در سايت بالاترين (دعوت نامه بالاترین رایگان)
بنا به درخواست دوستان تعداد محدودى دعوتنامه عضويت در سايت بالاترين ، بزرگترين سايت اشتراک لينک فارسى به متقاضيان واگذار مى شود
عزيزانى که درخواست دعوتنامه دارند مشخصات و ايميل و آدرس سایت یا وبلاگ خود را در کامنت هاى همين بحث ارائه کنند.
این وبسایت اولین وبسایت به زبان فارسی است که با استفاده از فیدبک خوانندگان لینکهای جالبتر را به خوانندگان خود معرفی میکند. خوانندگان این سایت با دادن نمره مثبت و منفی به لینکها بر اساس جالب بودنشان، به بقیه خوانندگان کمک میکنند که لینکهای بهتر را ببینند.
بالاترین برای کارکرد بهینهاش از یک سیستم منحصربفرد اعتبار و انرژی روزانه استفاده میکند. اعتبار کاربران بمرور زمان با فعالیتشان در سیستم بالا میرود. اعتبار هر فرد سهم انرژی روزانه او را تعیین میکند. این منجر به این میشود که کاربران پراعتبارتر توانایی بیشتری در بالاترین داشتهباشند
در سیستم بالاترین اعضا هرکدام اعتباری دارند که با کارکرد آنها میتواند افزایش و در بعضی موارد کاهش پیدا کند. فعلا این سیستم در حالت ابتدایی و آزمایشی است. هر لینک پست شده ۵ امتیاز، نظر پست شده ۳ امتیاز و هر رأی داده ۱ امتیاز به اعتبار کاربر اضافه میکند. اگر لینک پست شده به صفحه اول برسد، ۵ امتیاز دیگر هم به کاربر اضافه میشود. برای لینکهایی که امتیاز زیر صفر کسب کنند ۵ امتیاز منفی پست کننده لینک دریافت میکند.
انرژی روزانه براساس اعتبار کاربر در سیستم تعیین میشود. اعتبار بیشتر، انرژی بیشتر. در اثر ارسال لینک، گذاشتن نظر یا رأی دادن انرژی روزانه کم میشود تا به پایان برسد. روز بعد انرژی از دوباره به مقدار اولیه باز میگردد. برای استفاده بهینه از انرژی روزانهتان بهتر است کارهای متفاوت همچون فرستادن لینک، رأی دادن و غیره بکنید. تکرار یک کار به طور متناوب سریع انرژی شما را به پایان میبرد.
(دعوت نامه بالاترین دعوت نامه بالاترین دعوت نامه بالاترین دعوت نامه بالاترین دعوت نامه بالاترین دعوت نامه بالاترین )